حسام الدینحسام الدین، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

حسام وقتی کوچک بود

عکس سانسورشده ازختنه حسام در50روزگی

  قربون صورت پراز دردت بشم مامان . هنوز اول راه مردشدنته باید خیلی صبور باشی اقا پسرم تا بتونی یه مرد کامل  از هر جهت بشی.مامان همیشه برات ارزوی سلامتی وموفقیت داره .                                       ...
13 خرداد 1391

دوماهگی حسام

سلام به پسر گلم. امروزیازدهم بهمن 1389 ساعت یک بامداد است.من روی تخت نشسته ام وتو روی پای مامان به خواب رفتی وهراز چند گاهی چشماتو باز میکنی ودوباره به خواب میری.معمولا شبها تا 2و3بامداد بیداری وبعدبه خواب عمیق میری تاساعت 6صبح بعد یکساعتی روبیداری وباز میخوابی تا نزدیکیهای ظهر.البته برای شیر خوردنت بیدار میشی نه اینکه یکسره تا ظهر بخوابی. در حال حاضر میتونی صداهایی مثل ابو...امو...رو بگی.میتونی بخندی که در ادامه لبخندیست که از یک ماهگی میزنی.چند روزی یاد گرفتی که دستتو به دهانت ببری ولیس بزنی. چند لحظه ای گذاشتمت سر شونم تا اروغ بزنی اخه داشتی نق نق میکردی حالا دوباره روی پام داری چرت میزنی .داشتم میگفتم موقعی که سرحالی میذارمت روی مب...
12 خرداد 1391

سه ماهگی حسام

سلام به پسر خوبم.  امشب مورخ یازده اسفند 1389 .شب میلاد پیامبر اکرم. من درکنار تو وپدرت مشغول نوشتن این مطالب هستم بابا جون با جغجغه سرگرم بازی با توست وبهت میگه بق بق لق لق وتو هم سخت  مشغول لگد زدن به بابایی با تمام قدرتت اخه وقتی جغجغه رو بالای سرت تکون میدیم خیلی هیجانزده میشی شروع میکنی به دستو پا زدن. الان که سه ماهت تموم شده وقتی به روی شکم میذاریمت میتونی سرت خوب نگه داری. از شیطنتات هم اینه که موقعی که سرگرم بازی با خودتی از دهانت کف میدی بیرون وبا لبات بازی میکنی. برای عروسکای اویز تختت اواز میخونی وباصدات بازی میکنی از صدای بلندخودت لذت میبری  موقع شیر خوردن کمی هوش به بازی شدی .  من و بابات خوب میش...
12 خرداد 1391

خوش امد گویی

سلام به همگی من حسام الدین هستم اینم وبلاگم که مامان جونم برام نوشته که خاطرات کودکیم رو برام به یادگار بذاره شما هم اگه دوست دارین میتونین بخونین.   ...
27 ارديبهشت 1391