حسام الدینحسام الدین، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

حسام وقتی کوچک بود

حالا شدی سه ساله حسام گل آلاله

امشب 11 آذر ماه 1392. تولدت مبارک ای گل گلدون من هزار سال زنده باشی بسته به تو جون من هدیه های تولد پیشکش چشمای تو نازگل زیبای من هر چی خوبیست مال تو   چون خیلی کارتون باب اسفنجی رو دوست داری کیک تولدت با تم باب اسفنجی سفارش دادیم پسری . بازم مثل همیشه من و بابا میگیم و 3 سالگی همراه باشادی و سلامت برایت آرزو داریم. ...
20 دی 1392

روزهای پایانی 2 سالگی حسام جون

سلام به پسر عسلم که این روزا بد جوری با مامانش دل میده و قلوه میگیره .من میگم پسر عسلم تو میگی عزیز گلم و...دیگه پسرم بزرگ شده و کلی هوای مامانش داره کسی نمیتونه چپ به من نگاه کنه مخصوصا بابا (در اصطلاح روانشناسی میگن عقده ادیپ که اقتضای سنت و تا شش سالگی ادامه داره) اگه احساس کنی کسی بد با من صحبت میکنه میری و به حسابش میرسی و به قول خودت مظابت منی (مواظب).منم همش قند تو دلم آب میشه از داشتنت احساس غرور میکنم . بازیهای مورد علاقتم کشتی گرفتن و شمشیر بازی با باباجون .دوره بازیهای سمبولیک و تخیلیت (3 تا 4سالگی) شروع شده یعنی درحال حاضر خودتو میذاری جای عمو پورنگ و شعر میخونی یا اقای دکتر میشی یا مامان و بابا و یا سوباسا در فوتبالیستهاخلاصه ...
29 آبان 1392

لالایی های مادرانه

لالا لالا    گل مینا        نمونی لحظه ای بی ما همیشه اینورت مامان        همیشه اونورت بابا گل نازم بخواب حالا            لالالالا      لالالالا بخواب اروم وراحت باش       که بیدارت کنیم فردا ...
29 مرداد 1392

لالایی های مادرانه

  لالا لالا گل پونه                   بابا عمره بابا جونه دلم وا میشه مثل گل          همینکه میرسه خونه بابا چتره بابا سقفه            نه اینکه شوهرم باشه دلم ارومه وقتی که          سایش روی سرم باشه   ...
29 مرداد 1392

لالایی های مادرانه

       لالا لالا گل مریم                 می آد بابا دیگه کم کم دلم میگه که نزدیکه            براش چایی رو دم کردم بابا رفته سر کارش               علی باشه نگه دارش دعای ما به دنبالش                خدای مهربون یارش ...
29 مرداد 1392

مسافرتهای بهاری حسام در سال 92.

امروز مورخ 20 خرداد 1392. سلام به پسر خوب و مهربون وشیطون خودم که چند وقتی اقا شده و بالاخره جیششو به مامان میگه .خوشبختانه تا حالا برام کار درست نکردی یه کم دیر شاید از پوشک گرفتمت ولی در عوض فهمیده شدی وخوب میتونی جیشتو نگه داری منم برات دو تاشرت انگری برد خریدم که خیلی دوستشون داری و یه تشویقی بود برات که دیگه پوشک نخوای بشی.خدا رو شکر این مرحله هم با موفقیت انجام شد و خیالم راحت شد. حالا بریم سراغ چند تا عکس از پسرم.این عکس از روز 12 فروردین که رفتیم به پارک جنگلی شاندیز. امسال بهار تصمیم گرفتیم بریم شیراز چون تا حالا نه من ونه بابا نرفته بودیم در ضمن هوا هم خیلی خوب بود فقط کمی از بابت تو نگران بودم چون تجربه های قبلی برای...
20 خرداد 1392
1